روزمــــرگ‍‌ے هـــآے یک گریــفیـنـدورے

بگو دوست و وارد شو...!

رویا بافتن، رویا ساختن!(2)

شنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۶، ۰۷:۰۶ ب.ظ


داستان های واقعی کمی با ساخته های ذهنی فرق دارن و یک جرقه الزاما باعث نمی شه سرنوشت یه نفر تغییر کنه؛ همون طوری که زندگی من بعد از اون نصفه شب چندان تو اوج نموند و به جایی شاید بدتر از اول رسید. نمی خوام بگم تغییر نکرد اما من برای هیچ کدوم از اون تغییرات رویا نبافته بودم. همه واقعیت هایی بود که مجبور شدم بزرگ شم تا از پس شون بر بیام! این وسط تنها تغییری که کردم این بود که رویا بافتن رو هم فراموش کردم و دیوار اتاقم رو از یاسی به آبی آسمونی تغییر دادم! دیگه شب ها با فکر و دغدغه های نگران کننده ام می خوابیدم و با روشنایی روز چشمم به یه دیوار آبی رنگ می افتاد که حتی پشه هم منظره شو اشغال نمی کرد! روز هایی بود که بدون انگیزه ی انجام کاری روی تخت دراز می کشیدم و به دیوار خیره می شدم و به خودم می گفتم: زندگی لعنتی من همین قدر خالیه...و بعد تنها راهی که برا سر کردن با وحشت این فکر پیدا می کردم خیره شدن به صفحه لپ تاپ بود و دیدن فیلم یا سریال، اونم برای چندمین بار.

          آیا عمر من ملاحظه حالم و می کرد؟ خیر! چشم سفید مثل برق و باد می گذشت...من تنها بودم؟ نه ابدا! تازه دوست های جدیدی پیدا کرده بودم که راحت تر از قبل خودِ واقعی ترم رو نشونشون می دادم!...کسی جلوی راهم بود؟ بعد از اون بدبختیا حتی پدر مادرمم جرئت نمی کردن برام مسیر تعیین کنن!

          پس چه مرگم بود؟

          مرگم این بود که از بس به چیزایی که دوست داشتم حتی ناخنک هم نزده بودم، تمامشون به نظر دور از دسترس میومد...مثل بچه ای که تمام روزهای سال تو سوپرمارکت بهش چشم غره میرن تا چیزی  رو از رو هوس انتخاب نکنه و یه بار که بهش میگن انتخاب کن به خیال خودش دلش نمی خواد دیگه انتخاب کنه! در حقیقت دیگه هوس انتخاب و برداشتن چیزی رو نداره!

          اما هر آدمی تو زندگیش مثل فیلم ها یه لحظه از نگاه کردن به دیوار خالی و زندگی خالیش به ستوه میاد..تو یه لحظه با خودش قسم میخوره که آرزو پیدا کنه و بهش برسه! من آرزو داشتم و گشتم دنبال راه پله هاش...و چقدر در دسترس بود این لعنتی! تمام مدت جلوی چشمم بود و من فقط براش رویا می بافتم! باید به خودم روحیه می دادم تا بهش زودتر برسم. از اون آبی ساده شروع کردم و اولین طرح فکرمو روش سوار کردم. جاهایی که دوست داشتم، ادمایی که بهم حس خوبی میدادن، خاطراتی که یادآوریش دلم و گرم می کرد به ادامه راه و دوست هایی که می دونستم همراهمن..

          و شاید به نظر کلیشه بیاد اما حتی نفس کشیدن های الانم هم برای خودم هدف داره! من اونی هستم که قبول کرده مسئولیت زندگیش فقط و فقط دست خودشه و این زندگی دیگه بر نمی گرده! پذیرفتنش سخته چون فکر ترسناکیه اما اینکه بفهمی ناخدای کشتی ات خودتی بهت جسارت انتخاب میده. الان برای دیوار اتاق هزار تا نقشه دارم و برای زندگیمم همین طور. برعکس اون موقع خیلی وقت ها به زور می خوابم چون هنوز کلی زندگی دارم که قبل خواب باید بهشون برسم، و وقت؟ دیگه مثل قبل کش نمیاد! گاهی حتی نمیدونم چجوری گذشت!

          نه اینکه خیلی موفقم! نه اینکه الان برای خودم یه بک پکرم و نه اینکه به قله نزدیک شدم! نه! هیچ کدوم! تازه اول راهم..اما الان حتی از هر برگ کتابی که میخونم هم لذت می برم...حتی وقتی دست به قلموی نقاشی می برم هم ذوق میکنم و هرکاری انجام میدم با خوشحالی بهش خیره میشم...چون انتخاب کردم، زحمت کشیدم و انجامش دادم! این فرآیند شگفت انگیز رو فقط اونایی می فهمن که بیشتر عمر مجبور شدن مرحله اول و به یکی دیگه واگذار کنن، یا با غرولند از خیر دوتای دیگه بگذرن!

          یه لحظه ی حیاتی تو زندگی هر آدم هست که از رویا بافتن خسته میشه و دلش میخواد ثمره ی رویاهاش رو تو زندگیش ببینه...اون جاست که به خودش جرئت میده، آستین بالا میزنه و بدون توجه به اینکه خواسته اش چقدر نامتعارف و عجیبه شروع به ساختنِ رویاهاش میکنه!

پ.ن: فکر کنم نیاز به معرفی عکس اول متن نباشه. J

پ.ن2: تا حالا فکر کردین ما هم مثل شخصیت های فیلم ها یه موسیقی مخصوص به خودمون داریم؟


Natasha – Martin Phipps


  • ۹۶/۰۳/۲۷
  • چیــــکآ

نظرات  (۲)

اینجا بیشتر از هر نوشته ی دیگه ای که تا حالا ازت خوندم، یه دختر بک پکر ورجه وورجه می کرد و بالا و پایین می پرید. حتی یه لحظه از اراده ای که پشت این کلمات بود ترسیدم! ^_*
پاسخ:
تو اصن خودت یه عاملی برای اینکه از اعمال اراده هام نترسم :دی
و من چقدر خوش حالم که حال خوبت رو ببینم...
پاسخ:
عشقی ...عشق  ^.^
تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.