یعنی این منم؟
خودمو تو آینه نگاه میکنم؛ چه آینه واقعی چه آینه افکار. باید بهش سر بزنم تا یادم نره خودم درباره صاحب تصویر چه فکری میکنم!
انگار همیشه یادم میره یه دلیل مهم برای فاصله گرفتن از جمع توجه به نحوه قضاوت تکتک آدماست. نه به این معنا که با توجه به حرف بقیه مسیر زندگیمو عوض کنما..نه. نگاهم به خودم عوض میشه.
انگار اعتمادم رو به قضاوتم درباره هرآنچه دارم از دست میدم.
نگاه میکنم که یادم باشه من یه شنگول گوشهگیر بودم که علیرغم تمام مسائل از آدم بزرگ شدن بیزار بود و هست! نه یه زن سختگیر با یه عالمه دستور که قیافهاش کاملا به سنش میاد!! (که این دومی توهین به مراتب بزرگتریه!)
وقتی مشغول کارای جدی هستم یا بیحوصله پشت یه راننده کند بیخیال بوق میزنم چون دیرم شده یا بار مسئولیتهایی رو که به اقتضای سن و تجربه و شرایطم روی دوشم گذاشتن حس میکنم، دلم میخواد فرار کنم به نوشتهها و داستانهام، به درونیترین حلقه اطرافیانم! جایی که هنوز تلقی من از این خود دچار دگرگونی نشده. جایی که هنوز کسی هست که من رو همونطوری که واقعا هستم میشناسه.
پ.ن: بحران هویتی دارم آیا؟ خیر! بلکه انسان موجودی است اجتماعی! و وقتی هر روز یه عده دارن بهت میگن تو اینی عاقبت یه بار از خودت میپرسی نکنه من همینم؟!
- ۰۲/۰۵/۱۲