روزمــــرگ‍‌ے هـــآے یک گریــفیـنـدورے

بگو دوست و وارد شو...!

خیاط در کوزه

دوشنبه, ۷ خرداد ۱۴۰۳، ۰۸:۵۶ ب.ظ

الان اونجایی از زندگیم هستم که منتظرم ثارو بیاد دستمو بگیره و ببره به جنگل. تا بتونم دور از کثافت زندگی معمول تمامی جوهر حیات را بمکم و هرآنچه را که زندگی نیست ریشه‌کن کنم. 

+ ترجیحا جنگلش کوهستانی باشه.

++ شایدم بخوام به شخصیت‌هایی که خلق کردم ملحق شم. به هرحال اونم یه نوع جنگله!

 

پ.ن: گاهی حس می‌کنم آدما از حضور و محبتشون یه زنجیر طلایی میسازن و میندازن گردنت و هربار سعی کنی اندکی آزاد باشی سرش رو می‌کشن و با غروری حق‌به‌جانب بهت یادآوری می‌کنن مدیون و دربند این محبتی. کاری می‌کنن از کمی استقلال احساس گناه کنی. از این لحاظ این حس یه جور موهبت و نفرین توامانه!

  • ۰۳/۰۳/۰۷
  • چیــــکآ
تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.